شعر کوتاه پاییز
پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ استبر لاله چرا کفن بپوشم، وقتی
زیبایی زندگی به مرگی سرخ استهادی فردوسی
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی داردغنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
منطقِ پاییز
مثل بیمنطقیِ زنی ست
که وقتی دارد از زندگی مردی میرود
موهایش را رنگ میکندکامران رسول زاده
شعر شهریار در مورد پاییز
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریزبه گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویزبه باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پرده پائیز خاطرات انگیزچنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز
بهار عشق و شبابست این شب پائیزعروس گل که به نازش به حجله آوردند
به عشوه باز دهندش به باد رخت و جهیزشهید خنجر جلاد باد می غلتند
به خاک و خون همه در انتظار رستاخیزخزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد
بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیزخزان صحیفه پایان دفتر عمر است
باین صحیفه رسید است دفتر تا نیزبه سینمای خزان ماجرای خود دیدم
شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیزهنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریزشبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیزعزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد تست مرا یادگار عمر عزیزپری به دیدن دیوانه رام می گردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیزنوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویزبه عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیزتو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
شعر زیبای حافظ شیرازی برای پاییز
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطرهات بغض نکارم سخت است
ای نفسگیرترین رویداد فصل خزان
من بـه اسمت برسم, سخت نبارم, سخت است
پویا جمشیدی